دولت و حکومت از ديدگاه اخوانالصفا
سابقه بحث از دولت و نظام سياسي در امتداد بحث از تاريخ زندگاني بشري است. اجتماع بشري از دوره ابتدايي اوليه با شرايط، ويژگيها و مقتضيات خاصي روبهرو بود که ناچار از تشکيل دولت بوده است. با وجود اين قدمت تاريخي از
نويسنده: علي فريدوني
تعريف دولت
سابقه بحث از دولت و نظام سياسي در امتداد بحث از تاريخ زندگاني بشري است. اجتماع بشري از دوره ابتدايي اوليه با شرايط، ويژگيها و مقتضيات خاصي روبهرو بود که ناچار از تشکيل دولت بوده است. با وجود اين قدمت تاريخي از مفهوم دولت، توافقي در مورد تعريف دولت در ميان متفکران و پژوهشگران وجود ندارد.اختلافنظر بيش از هر چيز به گوناگوني انديشهها در مورد سرشت دولت که بر تعريفها اثر ميگذارد مربوط است. (1)
برخي از متفکران سياسي، دولت را در اساس يک ساختار طبقاتي ميدانند، ديگران بر اين انديشهاند که دولت فراتر از طبقات و نمايانگري يک اجتماع است، عدهاي آن را نظام قدرت ميدانند. ديگران نظام رفاه و برخي آن را تضمين کننده زندگي جمعي ميدانند، در حالي که عدهاي آن را نهادهاي اخلاقي به شمار ميآورند که از رفاه و تأمين اخلاقي انسان جداييناپذير است.
برخي آن را از ديدگاه حقوقي محض به مثابه اجتماع تلقي ميکنند که طبق قانون سازمانيافته است، و گروهي آن را با خود ملت يا جماعت يکسان ميدانند. عدهاي بر جنبه ساختاري آن تأکيد دارند و برخي ديگر بر جنبه کارکردي آن. (2)
درباره منشأ دولت نيز از آغاز تفکر سياسي، اختلاف عقيده وجود داشته است. سوفسطائيان يونان باستان، دولت را قراردادي ميدانستند، اما متفکران بعدي مانند افلاطون و ارسطو با اين نظر موافق نبودند. در ديدگاه ارسطو، فرد بايد در درون شهر زندگي کند. به هر حال در ديگاههاي کلاسيک نگرش به دولت از باب ضرورت طبيعي و رفع حاجتهاي او بوده است. گروهي دولت را نهادي اخلاقي ميدانستند که براي رشد کامل اخلاقي انسان نمي توان از آن صرفنظر کرد... کساني نيز معتقد بودهاند که دولت، آزادي طبيعي فرد را محدود ميکند و در بهترين حال، شر ضرور است. (3) در ديدگاه مارکسيستها، دولت سازماني است در خدمت گروه يا طبقهاي که سلطه و استثمار گروهها و طبقات ديگر به دست آن است.
دانشمندان از منظري ديگر نيز به تعريف دولت پرداختهاند و آن تعريف فلسفي از دولت ميباشد که فراتر از تعريفهاي مبتني بر عوامل عيني و بنيادهاي کاربردي و عملي لازم براي دولت است. در تعريفهاي فلسفي به ويژگيها و ضرورتهاي دولت کمال مطلوب، دولت خوب يا دولت کامل توجه ميشود. در نگرش فلسفي سه مکتب فکري وجود دارد. برخي دولت را براي ايجاد هماهنگي ميان اجزاي گوناگون و ضروري جامعه لازم ميدانند؛ گروهي دولت را نتيجه يک قرارداد اجتماعي ميدانند؛ و عده اي نيز دولت را نتيجه مبارزه ميان نيروهاي متضاد اجتماعي به حساب ميآورند.
نظريه اول در انديشههاي غربي شامل ديدگاه فيلسوفاني مانند افلاطون، ارسطو، آکونياس آگوستين و سيرو است. با توجه به منشا و جايگاه سياست در انديشه فلاسفه اسلامي به ويژه اخوانالصفا که به سياست، دولت و حکومت از منظر کمال مطلوب و تدبير عالي مينگرند، آنان را بايد در دسته اول از مکتبهاي فلسفي در موضوع دولت و حکومت قرار داد، زيرا اهتمام و دغدغه اصلي آنان، هماهنگي در ميان رکن اصلي دولتها يعني آدميان است. مفهوم ايجاد هماهنگي در انديشه اخوان، هدايت و تدبير امت در جهت خيرات و پرهيز دادن آنان از شرارتها است.
الگوي کامل دولت به اين مفهوم، نبوت و خلافت است و حکومت سلاطين و ملوک، شکل ناقص دولت است که تدبير آن تنها براي تأمين تمايلها و نيازهاي مادي انسانها است.
خاستگاه دولت
در مورد منشأ و علت شکلگيري نهادي اجتماعي به نام دولت، نظريههاي مختلفي وجود دارد، لذا هر متفکري با توجه به نگرشها و ذهنيتهاي خود، ديدگاه خاصي را مورد توجه قرار دادده است. شايد متناسبترين ديدگاه، ديدگاهي است که دولت را محصول علل و عوامل مختلف ميداند. در نتيجه دولت محصول نهايي بسياري از عوامل زيستي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي است.عمدهترين نظريهها در مورد خاستگاه و منشأ دولت، نظريه الهي دولت، نظريه طبيعي و نظريه قرارداد اجتماعي است.
نظريه خاستگاه الهي دولت
به طور خلاصه در اين نظريه دولت آفريده خداوند است و خداوند آن را مقرر مستقر کرده است. در اين انديشه، مردم از فرمانروا اطاعت کرده و سرپيچي از فرمانهاي فرمانروا، مخالفت با اراده الهي است و داراي عقوبت الهي ميباشد.سابقه تاريخي اين بينش برابر است با تاريخ پيدايش اعتقاد ديني در ميان انسانها و ارتباط دادن امور اين جهان با عالم ماوراءالطبيعه.
بنيان اساسي اين تفکر اين است که انسانها از زماني که به صورت جمعي و با بينش اعتقادي در کنار يکديگر اجتماع کردند، معتقد بودند که قدرتي مافوق قدرت بشري تدبير کننده اين جهان است و آن خداوند است. انتظام امور و آرامش و امنيت در ميان آنها با گزينش رئيسي که ويژگيها و صفات خداوند را داشته باشد، امکانپذير است. نظريه الهي در امپراتوريهاي باستاني شرق رايج بود و در آنجا فرمانروايان به صورت زادگان خدايان معرفي ميشدند.
نخستين مسيحيان نيز معتقد بودند که خداوند دولت را به عنوان کيفر گناه انسان در نتيجه هبوط آدم از فيض خداوندي در باغ عدن، بر انسان مقرر کرد. اصلاحات ديني پروتستاني زمينههاي مساعدي در اختيار شاهان گذاشت تا مدعي شوند که اقتدار خود را به طور مستقيم از خداوند دريافت کردهاند و بنا بر فيض خداوندي، حکمراني ميکنند. (4) در انديشههاي ديني اسلام نيز، انديشه خلافت انبيا و جانشينان آنان بيانگر تصور خاستگاه دولت در قدرتي فوق قدرت بشري است.
نظريه طبيعي دولت
اين نظريه منسوب به ارسطو است، زيرا او منشأ پيدايش اجتماعات را طبيعي ميداند. در ديدگاه او، نيازها دو دسته فيزيولوژيک و غير فيزيولوژيک مانند عشق و محبت عاطفي و اخلاقي است. خانواده براي تأمين بخشي از نيازهاي فيزيولوژيک انساني است؛ خانواده نخستين اجتماعي ضروري انساني است که به عقيده ارسطو از روي عمد و اراده، بلکه به انگيزه طبيعي به وجود ميآيد. (5)اين انگيزه همانند انگيزه طبيعي در ميان ساير جانوران و نيز گياهان است. در ديدگاه ارسطو، نخستين اجماع که از چندين خانه پديد آمده و دهکده نام دارد، به قصد تأمين نيازهاي روزانه به وجود ميآيد و سرانجام از فراهم آمدن چندين دهکده، جامعهاي پديد ميآيد که شهر نام دارد. شهر جامعهاي است که فراگيرنده همه جوامع است و خير برين را ميجويد. (6) شهر در انديشه ارسطو، فقط کمال و غايت جوامع ديگر است و وجود آن از براي به زيستن است. (7)
روند گسترش خانواده به خاندان تبديل ميشود. خاندانها، روستا را به وجود ميآورند و اتحاد چند روستا سبب پيدايش دولت (پوليس) ميشود. بنابراين دولت اوج تکامل روند طبيعي است که با معاشرت غريزي زنان و مردان آغاز ميگردد. (8)
در انديشه ارسطو، انسان نيازمند زيست در شهر است و شهر پديده طبيعي است و انسان به حکم طبيعت، حيواني اجتماعي است. به نظر ميرسد در انديشه اخوانالصفا نيز، خاستگاه عقلي و فلسفي دولت را بايد در ضرورت طبيعي اجتماع و نيازمنديهاي طبيعي انسان جستوجو کرد. زيرا از ديدگاه آنان مبناي شکلگيري اجتماع انساني فراواني نيازها و تعدد صنايع و ناتواني انسان به طور فردي از برآوردن همه نيازها است، لذا مدينه و قريه محل اجتماع گروههاي زيادي از مردمان است که هدف آنها، تعاون و مددرساني به يکديگر است.
از طرف ديگر، منشأ سياست در انسان، ارضاي نياز رياستطلبي او است که به هدف اصلاح موجودات و تلاش براي بقاي آنها در بهترين صورت و شکل ممکن و کاملترين غايتها است. رسيدن به کمال غايت انسان و حتي موجودات، نيازمنديهاي سياسي و اجتماعي است که دولت تجلي آن است، زيرا فراتر از خانواده است و تنوع و کثرت صنايع و نيازها در آن وجود دارد. دولت ايدهآل اجتماع سياسي در مدينه فاضله است که تدبير براساس سياست جسماني و سياست روحاني است. تدبير در مدينه جائره ناقص است، زيرا سياستهاي آن تنها جسماني است. به هر حال منشأ دولت در انديشه اخوان، ضرورتهاي طبيعي حيات اجتماعي انسان است و تقسيم آن به الهي و غير الهي با توجه به ويژگيهاي رفتاري آن اجتماع است.
نظريه قرارداد اجتماعي
يکي از نظريههاي مهم در مورد دولت و خاستگاه آن، نظريه قرارداد اجتماعي است. نظريهپرداز اين انديشه، هابز فيلسوف معروف انگليسي قرن هفدهم است که در کتاب خود به نام لوياتان اين نظريه را مطرح کرده است. لوياتان غولي افسانهاي است که تورات از آن نام برده است. هيچ موجودي به بزرگي و قدرت اين غول نيست و کسي در مقابل آن ياراي ايستادگي ندارد.هابز دولت را نظير اين غول تصور ميکند. نظريه قرارداد اجتماعي در اساس براي محدود کردن قدرت اين غول داراي قدرت نامحدود به وجود آمد. در انديشه هابز، شرط قطعي و نهايي حصول سعادت، قدرت است. ثروت، مقام، علم و افتخار چيزي جز اشکال مختلف قدرت نيستند. در نهاد انسان يک ميل ابدي و لاينقطع به قدرت وجود دارد که جز با مرگ او قطع نخواهد شد. (9)
در ديدگاه هابز، همنوعان انسانها رقيباني به مانند خود او، حريص به قدرت هستند. هر انساني از نظر قدرت با انسان ديگر مساوي است و ضعيفترين افراد هم نيروي کافي براي کشتن قويترين افراد دارند؛ خواه به حيله و نيرنگ، خواه از طريق اتحاد با اشخاصي که در معرض تهديد همان خطر هستند. نتيجه رقابت، عدم اعتماد متقابل، حرص به قدرت و پيروزي و درگير شدن، جنگي است دائمي بين هر فرد و فرد ديگر و يا همه بر ضد يکديگر. جنگ يعني نه تنها فعل جاري زد و خورد، بلکه يعني ميل و اراده زد و خورد؛ مادام که اين ميل وجود دارد، جنگ وجود خواهد داشت و صلحي نخواهد بود و انسان گرگي است براي انسان. (10) در سايه ترس از انقراض نوع بشر، بر انسان لازم است خود را از اين وضع خارج سازد، لذا به تدبير عقل و انگيزه دروني ترس از مرگ، صلح شايستهاي را که بتوان براساس آن با ساير مردم توافق کرد، به انسان تلقين ميکند. (11)
هابز مواد اين پيمان صلح را قوانين طبيعي مينامد. رضايت و حاکميت مردمي، دو ويژگي اساسي نظريه قرارداد است. جوهر انديشه رضايت اين است که هيچ کس مجبور نيست که از قدرتي سياسي حمايت يا اطاعت کند مگر آنکه شخصاً به آمريت آن رضايت داده باشد و هرگونه اطاعت و تعهد نسبت به قدرت سياسي، مبتني بر خواست و اراده آنها است. توافق و رضايت شيوهاي براي حراست از فرد در مقابل حکومت است و حکومت نيز در واقع براي دفاع و حمايت از مصالح همه شهروندان برپا گشته است. (12) مفهوم حاکميت مردمي در انديشه قرارداد، وجود واحدهاي سياسي واجد حاکميت و مستقل از شهرياران است. براساس اين نظر، مردم، قدرت سياسي را به شهريار ميبخشند.
در انديشههاي ديني فلاسفه اسلامي، نشأت گرفتن و حکومت و حاکميت به مفهوم قرارداد، مورد قبول و پذيرش نيست. زيرا منشأ دولت در اين انديشهها سلسله مراتبي است که از خداوند شروع ميشود و به حاکميت و اقتدار نهايي سياسي که متکفل تدابير امور است، ميرسد. تدبير و سياست دولت مفهومي از اراده عاليترين نهاد سلسله مراتب است. بينش فکري اخوانالصفا نيز مبتني بر انديشه سلسله مراتبي است. در انديشه آنان، دولت به عنوان مظهر اجتماع عالي و فراتر از خانواده، ريشه در رفع ضرورتهاي طبيعي افراد بشر دارد، ولي به عنوان نهاد اجتماعي که متکفل اجتماعي عالي است، بايد پيرو اصول و قواعدي باشد که از شرع ريشه ميگيرد و مفاهيمي مانند عدالت و سعادت، دايره اختيارات آن را محدود ميکند. بنابراين محدوديت قدرت حاکم و فرمانروا در قانون عامل به نام عدالت است که محور اساسي قانون ديني در ارتباط با اجتماع سياسي است. دولت يعني با محور قرار دادن عدالت، ضرورتاً دايره اختياراتش محدود است. در عدالت ديني ضرورتاً مفهوم رضايت آزادي امنيت و رفاه نهفته است. ايجاد نهادهاي اجتماعي براي تحقق عدالت، از ضرورتهاي سياسي و اجتماعي است تا در راستاي آرمانهاي عدالت، تحققبخش خواستهاي عمومي باشد.
شکلگيري دولت در انديشه اخوانالصفا
در رسائل اخوانالصفا به بحث دولت از جهت تشکيل، بقا و زوال آن اهميت ويژهاي داده شده است. شکلگيري دولت در انديشه آنان به عنوان يک نهاد اجتماعي براي تأمين ضرورتهاي طبيعي انسان تلقي گرديده است. پيدايش دولت بعد از هبوط انسان از بهشت به کره زمين و شروع زندگي دنيايي و به وجود آمدن مشکلاتي است که در زندگي انسانها با يکديگر به وجود ميآيد سرآغاز اين مشکلات با توجه به برخي مضامين وجود در رسائل، از زماني است که اولاد آدم در اثر زاد و ولد در بخشهاي زيادي از زمين سکونت گزيد و روز به روز بر تعداد آنان افزوده شد. افزايش جمعيت انسانها سبب سرازير شدن آنها به نقاط مختلف زمين شد. تا قبل از آن، هر کدام در محدوده زيست خويش به نوعي در امن و امان بودند و از کمبود مواد غذايي، مراتع، چراگاه و مزارع رنج نمي بردند. زندگي همراه با مشقت انساني زماني آغاز شد که روحيه بغي و عصيان در انسان باعث سرکشي آنها در مقابل يکديگر شد.روحيه فزونطلبي آنها باعث تعدي و تجاوز آنان به مصالح و منافع چراگاه و مرتع سايرين گرديد؛ روحيه انس و الفت اوليه موجود در ميان اولاد آدم از ميان رفت و در واقع آدميزادگان، هر کدام در صدد برآمدند که ديگري را به اطاعت و سلطه خويش وادارد. از آن زمان، نفرت از يکديگر و عدم انس و الفت بالا گرفت. رهايي از وضعيت نفرت از يکديگر و پرهيز هر فردي از بندگي ديگري و تلاش هر کدام براي به بندگي کشيدن ديگران، و نيز افزايش ضرورتهاي زيستي و کثرت و تنوع تخصصها و علوم، انسان را به همزيستي اجتماعي براي کاهش مرارتها و نابسامانيهاي اجتماعي وادار کرد. اين احساس همزيستي اجتماعي، پيدايش نهاد اجتماعي گستردهتر از خانواده را به نام دولت که در واقع عاليترين اجتماع سياسي است، سبب گشت. خاستگاه اوليه دولت بعد از خانواده، مُدُن است و از پيدايش مُدُن مختلف اقاليم چندگانه به وجود آمد. هدف اجتماع انساني در مُدُن و در شکل دولت، استقرار اصول مسالمتآميز زندگي اجتماعي بود. (13)
انواع دولت در انديشه اخوانالصفا
الف. دولت اهل خير
اخوانالصفا دولتها را به دو دسته دولت اهل خير و دولت اهل شر تقسيم ميکند. (14) تفاوت اين دو دولت در ويژگي اساسي آن دو و علت به وجود آمدن و نيز به وجودآورندگان آنها است. اهميت دولت اهلالخير به بنيانگذاران آن علت به وجود آمدن آن است. اساس شکلگيري اين دولت براساس فضيلت و وحدت رأي و اتفاق بر مذهب و دين واحد است. علت وحدت به دليل وجود عالمان حکيم است، يعني در شکلگيري دولت اهلالخير، ميثاق وجود دارد که نشأت گرفت از فضيلتها است و اين فضيلتها ريشه در ناموس و احکام الهي دارد. دولت اهلالخير بيانگر سياست کاملي است که بايد در يک اجتماع عالي سياسي حاکم باشد. اين سياست کامل پرداختن به تدبير و براساس سياست جسماني و نفساني است. تفاوت اين اجتماع با اجتماع ابنخلدون در نوع ميثاق است. ميثاق اجتماع و دولت مورد نظر ابن خلدون ميثاق قومي است، ولي ميثاق موجود در دولت اهلالخير ميثاق براساس فضيلت است و نه عصبيت قومي. در ميثاق براساس عصبيت قومي، هدف آن رسيدن به مدينه و گرفتن آن است، زيرا در باديهگذران زندگي با مشقت همراه است و مجبورند براي رسيدن به زندگي در سطح مدينه، با يکديگر متحد شوند و عصبيت آنها سبب همبستگي آنان ميگردد. به زبان اخوانالصفا، اساس تشکيل دولت محور سياست جسماني است. اما اجتماع و وحدت در دولت اهلالخير مورد نظر اخوانالصفا در واقع فرآيند تکامل يافتهتر اجتماع انساني است، به اين معنا که ميثاق براساس دين و مذهب نشانه تکامل عقل اجتماعي و خرد جمعي انسانها است. در دولت اهلالخير موضوع ميثاق براي اخوان الصفا از اهميت ويژه اي برخوردار است، زيرا خاستگاه ميثاق در مدينه براي رسيدن به فضيلت براساس دين و مذهب است. طرح بحث ميثاق در مدينه براي تشکيل دولت خير از سوي اخوانالصفاع داراي اهميت جامعهشناسي و فلسفه اجتماعي است که در ميان فلاسفه اجتماعي مسلمانان مطرح شده است. به ويژه اهميت آن در پيشي داشتن اين نظريه بر فلسفه اجتماعي ابن خلدون است. اين بحث از مهمترين مباحث سياسي و اجتماعي رسائل اخوانالصفا است که بار ارزشي و فکري ويژهاي به رسائل بخشيده است.بدان که دولت اهل خير از گروهي علماي حکيم و برگزيدگان فاضل آغاز ميشود که با رأي واحد اجتماع مينمايند و بر مذهب و دين واحد اتفاق دارند و عهد و ميثاق ميبندند که با يکديگر به مجادله نپرداخته و از ياري رساندن به همديگر کوتاهي نکنند و در جميع تدابيري که مربوط به ياري رساندن به دين و طلب آخرت است با هم متحد و يگانه باشند و به جز خدا رضايت او را طلب نکنند. (15)
دولت مورد نظر اخوانالصفا که رئيس فاضل بر آن حکومت ميکند، دولت اهلالخير است و ترغيب و تشويق آنان به دوستان و يارانشان براي پيوستن به اجتماعي است که داراي چنين دولتي ميباشد.
ب. دولت اهل شر
تدبيرهاي جسماني بخشي از سياست مربوط به انسان است و اکتفا به آن، سياست ناقصي است که محور عمل دولتي به نام دولت شر است. خاستگاه اين دولت، تأمين ضرورتهاي طبيعي زندگي اجتماعي است. اضطرار به رفع نيازهاي عديده مادي که از طريق اجتماع بزرگ و عالي قابل برآورده شدن است، باعث به وجود آمدن دولت شر شده است. در اين دولت نيز نوعي ميثاق براي ياري رساندن به يکديگر وجود دارد، ولي عامل ميثاق برخلاف دولت خير، فضيلت نيست بلکه محور امور معيشتي دنيايي است. بنيانگذاران اين دولت نيز کساني هستند که از حکمت برخوردار نيستند، ولي علم و تدبير لازم را براي اداره معيشت دارا هستند. حکمت ويژگي علمي خاصي است که دارنده آن را به عقل فعال ارتباط ميدهد و در نتيجه تدبير او حکيمانه خواهد بود، زيرا نشانههاي فيض در آن وجود دارد. در دولت اهل شر، از حکمت خبري نيست بلکه دانش و معارف بشري وجود دارد که راهبردهاي سياست جسماني را در اجتماع عالي به نام دولت با ويژگي خاص خود به اجرا در ميآورد. در اينجا نيز وحدت لازم براي اجتماع در حد دولت وجود دارد، اما از پايداري لازم برخوردار نيست، لذا تزلزل و عدم ثبات از ويژگيهاي آن است. نام مدينهاي که دولت شر در آن به وجود آمده است، مدينه جائره است و اعمال و رفتار در آن براساس سنت حسنه نيست. علت فقدان اعمال حسنه نيز فقدان حکمت است؛ برخلاف دولت خير که در مدينه فاضله به وجود آمده و کريمانه بودن اعمال و رفتار از ويژگيهاي آن است. در انديشه اخوان، دولت شر واقعيتي است که حاصل شرايط اجتماعي انسان و نيز ماهيت نفساني و غريزي او است. اخوان، واقعيتي نظام سياسي دوره خويش و فساد سياسي حاکميت آن ايام را در قالب دولت شر توصيف کرده است. در چهارچوب فلسفه سياسي اخوان، دولت برآيند واقعيت انسان است. همانگونه که انسان مجموعه خوبيها است، دولت نيز از اين وصف خارج نيست. بنابراين دولت لزوماً شر مطلق و يا خير مطلق نيست، ولي ميتواند هم شر باشد و هم خير؛ در واقع دايره اختيار و اراده طبيعي انسانها، در گزينش نوع دولت امري مهم و قابل توجه است. دولت به نوعي تجلي ويژگيها، خواستها و تمايلهاي انسان است. ملاک مشروعيت و عدم مشروعيت دولت نيز به افعال و کردار آن دولتها مربوط ميشود. از نظر اخوانالصفا، تنها دولت خير مشروعيت دارد زيرا سياست کامل را دارا است. دولت شر نيز مشروعيت ندارد زيرا ثبات ندارد و فساد، ظلم و جور از ويژگيهاي آن است. دولت شر زوال و انحطاطش حتمي است، لذا از مشروعيت برخوردار نيست. دليل عدم مشروعيت دولت شر، انتظار و ترغيب اخوان به برپايي دولت خير است. از نظر آنان پايان دولت شر انحطاط است و هر آن به ضعف و انحطاط آن افزوده ميشود و در نهايت سقوط در انتظار آن است.تحول دولت
در کنار بحث از عوامل و علل شکلگيري دولت از منظر فلسفي و جامعهشناختي، بحث از تکامل ثبات و انحطاط دولتها نيز از مهمترين مباحث در اين حوزه مطالعاتي است. در طول تاريخ هيچگاه شکل دولت يکنواخت، منظم و دائمي نبوده است و متناسب با شرايط اجتماعي و سياسي و ساير عوامل در طول زمان، دولتها در تغيير و تحول بودهاند و عوامل گوناگون، شکلهاي مختلفي از حکومت را در جامعههاي متفاوت به وجود آوردهاند. (16)اخوانالصفا به زوال و توالي دولتها از ديدگاه فلسفي و جامعهشناختي نگريسته و زوال را براي هر دولت در ايام معين لازم و حتمي دانسته است. مفهوم توالي در انديشه آنان، جايگزيني دولت خير به جاي دولت شر و برعکس است. جايگزيني هنگامي به وقوع ميپيوندد که وضعيت و شرايط لازم براي تحول و زوال ايجاد شده باشد. براي هر دولتي، آغازي و انتهايي است و دولت وقتي به نهايت خود رسيد، رو به اضمحلال و سقوط ميرود. سقوط و انحطاط هر دولتي، روي کار آمدن دولت ديگر را در پي دارد. اين تحليل اخوان از دولت، بيانگر آن است که در نظر آنان، دولت به منزله موجود زندهاي است که تولد، جواني، کهولت، اوج و فرسودگي دارد که بعد از طي دوره لازم به سايرين منتقل ميشود.
بدان که دولت و ملک در هر زماني از امتي به امتي و از خانداني به خانداني و از شهري به شهري ديگر منتقل ميشود. (17)
علت اساسي تغيير دولت و انتقال قدرت، به دليل ماهيت امور دنيايي است؛ امور اين عالم در معرض زوال و نقص است و بحث قدرت و حکومت و دولت نيز از امور اين جهاني است. لذا انتظار پايداري دولتها، با ماهيت امور دنيا ناسازگار است. پس تغيير در دولت از لحاظ فکري و مباني انديشهاي امري بديهي است. اعمال نيک و بد دولتها در سرعت انحطاط و يا کندي زوال مؤثر است. علامت زوال دولت، خروج از حد اعتدال است که آنان به فزوني نحوستها و فساد زمان تعبير ميکنند. نحوست عارض بر دولت، انقطاع وحي، کمي علما و اخيار، ظلم ملوک، فسا اخلاق مردم و بدي اعمال و اختلاف در آرا است. (18) عدل ملوک، توجه به مصالح امور مردم، نزول برکات آسماني، آباداني زمين و فراواني، عمران و آبادي بلاد و افزايش بلاد و قوام شهرها، از علايم پايداري دولت است. (19) راهبرد اخوان براي بقاي دولت، پايبندي به عدل در سياست است. مفهوم عدل سياسي در اصطلاح آنان يعني امري که کمي آن نقص و زيادي آن اسراف در امور است. عدل در صورتي تحقق خواهد يافت که به حکمت آشنايي پيدا شود و توان به کار بستن تدبيرهاي حکيمانه به وجود بيايد. دولتها اگر با حکمت بينديشند و به نتيجه حکمت عمل کنند، حکومتشان پايدار خواهد بود، وگرنه زوال حتمي است.
بدان که براي هر دولتي زماني است. زمان آغاز، ايام مطلوب و مقصود، مرزي که نهايت آن است، وقتي که دولت به نهايت مقصود و مطلوب خود و پايان مرزش برسد با سرعت به سوي انحطاط و زوال پيش ميرود و شومي و خواري در اهل آن به وجود ميآيد. نيرو و نشاط و گشايش و پيروزي در طرف ديگر به وجود ميآيد و هر روز قوي و قويتر ميشود و ديگري ضعيف و ضعيفتر، تا اينکه اولي از بين رفته و ديگري جانشين آن ميشود. (20)
پينوشتها:
1. عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، ص 134.
2. همان.
3. همان.
4. همان.
5. به نقل از: ارسطو، سياست، ص 5.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. حشمتالله عاملي، مباني علم سياست، ص 283.
10. همان.
11. همان.
12. اندرو وينسنت، نظريههاي دولت، ص 168.
13. برگرفته از: رسائل اخوانالصفا، ج 1، ص 123 و نيز رساله هشتم، جلد اول.
14. رسائل اخوانالصفا، ج 1، ص 191.
15. همان.
16. عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، ص 217.
17. رسائل اخوانالصفا، ج 1، ص 191.
18. همان.
19. همان.
20. همان، صص 168 و 169.
مهاجرنيا، محسن؛ (1388)، انديشه سياسي متفکران اسلامي جلد اول: فلسفه سياسي اسلام، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}